سکوت..

سکوت و صبوریم را
به حساب ضعف و بی کسیم نگذار
شاید هنوز به چیزهایی پای بندم
چیزهایی که تو یادت نمی آید....!!!

قبیله سکوت

توی قبیله سکوت صدای من ترانه شد

بغض دلم شکست و باز این دل من روانه شد

این دل بیقرار من شکسته شد به سادگی

من موندم و فاصله و حس بد دوگانگی

غروب دلگیر دلم طلوع سرد خستگی

منم شدم مثل همه اسیر بی حوصلگی

با کوله بار آرزو خم شده روزگار من

قصه من تموم شده غم شده روزگار من

پر از غباره شونه هام کوله من پر از غمه

دلخوشیام مردن و باز چشمای من پر از نمه

روزهای رفته را نیازی به شمارش ِ انگشتان نیست !

انگشتها را مشت کن !

زیر چانه بگذار !

و روزهای نیامده را چشم به راه باش،

من در روزهای نیامده ،آمده ام !

 

کسی نیست،

سکوت یر سرَم فریاد می زند:

هیـــــــــــــــــــــــــــــــــس !!!!!!

 

خاکستری می نویسند دستهای ِ خاکیِ من!

سبب منم ؟

یا سرشت ِ دستانم شور دارند؟

سال نو مبارک....